مستندمسابقه خانه ما

مستندمسابقه خانه ما

چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن
۲۱ اسفند ۱۳۹۴
1
خانه ما+ سری 1 (تهران)

چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن

کـه مـیـگـویـنـد مـلـاحــان سـرودی

اگــر بــاران بــکــوهــســتــان نــبــارد

به سالی دجله گردد خشک رودی

گلستان سعدی؛ حکایت پنجم از باب هفتم (متن کامل این حکایت را در انتهای این مطلب بخوانید)

کلیپ این شعر زیبا در مسابقه خانه ما را ببینید:

گلستان سعدی؛ حکایت پنجم از باب هفتم

پارسازاده ای را نعمت بیکران از ترکه عمان بدست افتاد. فسق و فجور آغاز کرد و مبذری پیشه گرفت. فی الجمله نماند از سایر معاصی منکری که نکرد و مسکری که نخورد.

باری به نصیحتش گفتم: ای فرزند دخل آب روانست و عیش آسیاب گردان یعنی خرج فراوان کردن مسلم کسی را باشد که دخل معین دارد

چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن              کـه مـیـگـویـنـد مـلـاحــان سـرودی
اگــر بــاران بــکــوهــســتــان نــبــارد                       به سالی دجله گردد خشک رودی

عقل و ادب پیش گیر و لهو و لعب بگذار که چون نعمت سپری شود سختی بری و پشیمانی خوری. پسر از لذت نای و نوش این سخن در گوش نیاورد و بر قول من اعتراض کرد و گفت: راحت عاجلی به تشویش محنت آجل منغص کردن خلاف رای خردمندان است

خــداونــدان کــام و نــیــکــبـــخــتــی                  چـرا سخـتـی بـرند از بـیم سختـی
بـــرو شـــادی کــن ای یــار دلــفــروز                   غــم فــردا نـشــایـد خــوردن امـروز

فکیف مرا که در صدر مروت نشسته ام و عقد فتوت بسته و ذکر انعام در افواه عوام افتاده

هـر کـه عـلـم شــد بــســخــا و کـرم                 بــنــد نــشــایـد کــه نــهـد بــر درم
نـام نـکـوئی چــو بــرون شـد بــکـوی             در نــتــوانـی کــه بــبــنـدی بــروی

دیدم که نصیحت نمی پذیرد و دم گرم من در آهن سرد او اثر نمی کند، ترک مناصحت کردم و روی از مصاحبت بگردانیدم، و قول حکما را کار بستم که گفته اند: بلغ ما علیک فأن لم یقبلوا ما علیک

گـرچــه دانـی کـه نـشـنـونـد بــگـوی             هرچـه دانـی ز نـیکـخـواهی و پـنـد
زود بــاشـد کـه خــیـره ســر بــیـنـی              بـــدو پـــای اوفــتـــاده انــدر بـــنــد
دســت بــر دســت مـیـزنـد کـه دریـغ            نــشــنـیـدم حــدیـث دانـشــمــنــد

تا پس از مدتی آنچه اندیشه من بود از نکبت حالش بصورت بدیدم، که پاره پاره بهم میدوخت و لقمه لقمه همی اندوخت.

دلم از ضعف حالش بهم برآمد مروت ندیدم در چنان حالی ریش درویش را بملامت خراشیدن و نمک پاشیدن. پس با دل خود گفتم

حـریـف سـفـلـه در پــایـان مـسـتــی         نـیـنـدیـشــد ز روز تــنـگــدســتــی
درخــت انــدر بــهــاران بــرفــشــانــد         زمـسـتـان لـاجـرم بـی بــرگ مـانـد

برای اطلاع و استفاده از سایر مطالب ما، به کانال تلگرام خانه ما بپیوندید:

کانال خانه ما در تلگرام

نظرات کاربران
رضا
10 فروردین 1395

عالی ترین
دشتی و علمداری و آبی و شبی تار
قربان دو دستان تو ای دوست فداکار

شما هم نظرات خود را برای خانه ما ارسال کنید.

مطالب مرتبط

قسمت ششم: مهمانی رستمی‌ها

۱۷ آبان ۱۴۰۳
0

تجربه اولین فروش خانواده‌های سنندجی

۱۵ آبان ۱۴۰۳
0

دست‌فروش خجالتی خانه ما

۱۳ آبان ۱۴۰۳
0

قسمت پنجم: نتیجه کسب و کار؛ رقابت کف بازار

۱۰ آبان ۱۴۰۳
0

آیین پخت نخود برره‌ای در خانه ما!

۰۹ آبان ۱۴۰۳
0

شکست مانی در آزمون کارواش

۰۷ آبان ۱۴۰۳
0

قسمت چهارم: مأموریت کسب‌وکار

۲۷ مهر ۱۴۰۳
0

خانواده شعبده‌باز

۲۵ مهر ۱۴۰۳
0

کردستان؛ سرزمین رنگ و رنج و ساز و آواز

۲۴ مهر ۱۴۰۳
0

قسمت سوم: مهمانی خانواده بهرام‌نژاد

۲۰ مهر ۱۴۰۳
0

آخرین پست ها

قسمت ششم: مهمانی رستمی‌ها

۱۷ آبان ۱۴۰۳
0
اخبار مسابقه

تجربه اولین فروش خانواده‌های سنندجی

۱۵ آبان ۱۴۰۳
0
اخبار مسابقه